به گزارش مشرق، خاطرات روزانه یکی از منابع مهم تاریخنگاری است که به دو صورت شفاهی و مکتوب منتشر میشود. طبعا به علت آنکه در خاطره نگاری مکتوب نویسنده براساس یک نقشه طراحی شده پیش میرود و این امکان برای خاطرهگو وجود دارد که دقت بیشتری در نقل وقایع یا سانسور آنچه که نباید مطرح شود داشته باشد، از اعتبار بیشتری نسبت به خاطرات شفاهی برخوردار است. از دیرباز نگارش خاطرات امری مرسوم و پذیرفته شده است. هرچه فردی که خاطرات روزانهاش را منتشر ساخته از جایگاه والاتری برخوردار باشد، طبیعتا خاطراتش نیز دارای اهمیت افزونتری است. کتاب یادداشتهای اسدالله علم از جمله کتابهای مهم قبل از انقلاب در این زمینه است. بعد از انقلاب اسلامی هم هاشمی رفسنجانی مهمترین شخصیتی است که اقدام به نشر خاطراتش کرده است. وی علاوه بر انتشار مکتوب خاطرات، هر از چند گاهی خاطرات شفاهی هم نقل میکند. خاطرات کتبی و شفاهی ایشان گفتوگوهای بسیاری را به دنبال داشته و در سطح جامعه تنشهایی را به همراه آورده است. گروهی خاطرات ایشان را همچون سندی متقن میدانند که قابل استناد است و عدهای نیز معتقدند اشکالات متعددی بر خاطرات ایشان مترتب است و در مقابل آنها موضع میگیرند.
پیامد بررسی خاطرات هاشمی رفسنجانی سوالها و اشکالاتی است که به ذهن خواننده متبادر میشود. البته شایان توجه است که بعضی از اشکالاتی که به خاطرات ایشان وارد میشود مشکلی است فراگیر که این دسته از کتابهای تاریخی در خود دارند و تنها اختصاص به کتابهای خاطرات وی ندارد.
عمده مشکل کتابهای خاطره نگاری در آنجا نهفته است که نویسنده سعی میکند خود را در قضایای گذشته محق نشان داده و به عبارت دیگر در جایگاه دانای کل قرار میگیرد. بدین صورت که هر اتفاق مثبت و صحیحی که روی داده است به ابتکار عمل نویسنده خاطرات بوده و وی در آن رویداد نقش اساسی و تاثیر گذار داشته است و چهبسا اگر حضور نداشت، معلوم نبود چه اتفاق ناخوشایندی میافتاد و سرانجام کار به کجا ختم میشد. و بالطبع هر کجی و ناراستی در وقایع گذشته یا مشکلی که ریشه در تصمیم گیریهای سابق داشته و دارد یا نویسنده حضور نداشته یا اگر نتواند منکر حضورش شود، قطعا با آن عمل یا تصمیم به جِد مخالفت کرده اما تصمیم گیرنده وقعی به سخنان او نگذاشته و نهایتا دیگری تصمیم گرفته است. آقای هاشمی رفسنجانی در کتابهای خاطراتش دچار این معضل گشته و در جایجای خاطراتش به روشنی میبینیم که تمامی اتفاقات مثبت در جمهوری اسلامی براساس عملکرد و تصمیم وی بوده است و ایشان در ناکامیهای گذشته هیچ سهمی نداشتهاند و درست به همین دلایل تمام نیروهای انقلاب در بوته نقد قرار میگیرند غیر از خودشان. در زیر به چند مورد از این قضایا اشاره میشود.
آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب «بازسازی و سازندگی» میگوید:
«روحیه کویر نشینی خود من، عامل مهمی بود در تجهیز امکانات. معلوم است که فرزندان کویر، خیلی بهتر و بیشتر از مردم مناطقی مثل شمال و غرب و جنوب غرب کشور قدر آب را میدانند».
وی در صفحه 260 کتاب مذکور آورده است: «در گزارشها مسائل لبنان در صدر است و نقش من در آرام کردن بحران و امید به ایران در حل مشکل سهم بالایی دارد».
و یا در صفحه 628 کتاب بازسازی و سازندگی مجددا به تعریف و تمجید از خود میپردازد و میگوید:
«اگر کسی وجود داشته باشد که به این انقلاب وفادار باشد و سابقه زندان رفتن هم داشته باشد یکی از آنها منم زیرا لااقل هویت خود را نمیخواهم فراموش کنم».
این روحیه خود بزرگبینی و تعریف و تمجید از خود در روایات دینی مذموم شمرده شده است. حضرت امیر در عهد نامه مالک اشتر میفرماید:
«از خود پسندی و تکیه بر آنچه تو را آلوده به خودپسندی کند و از علاقه به ستایش و تعریف من برحذر باش زیرا این حالات از مطمئنترین فرصتهای شیطان است تا نیکی نیکوکاران را نابود کند».
سیره و رویه امام راحل نیز چنین نبود و به مناسبتهای مختلف مسئولان مملکتی را از اینخصوصیت اخلاقی برحذر میداشتند. امام خمینی در سال 1359 به مناسبت روز قدس در پیامی فرمودند:
«هی نگویید من، بگویید مکتب من، هر وقت میگویید، مکتب من بگویید. از پیغمبرها بشنوید این مطلب را، از اولیای خدا تعلیم بگیرید که همیشه دنبال مکتب بودهاند، نه دنبال خودشان، نه خودشان زرق و برق دنیایی داشتهاند و نه اینقدر توجه به نفس داشتهاند که من چه کردم و من چه کردم. خیر این حرفها نبوده، از آنها باید تعلیم بگیریم و آدم بشویم».
این روحیه را در جایجای کتاب وی مشاهده میکنیم و آنقدر اینخصوصیت در ایشان قوی است که گمان میرود تمام تصمیمهای سرنوشتساز نظام اسلامی براساس ایدهها و تفکرات ایشان رخ داده و بس. حتی بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز طبق نظر و صلاحدید ایشان عمل میکردند. در صفحه 80 کتاب بازسازی و سازندگی نقل میکند: «درباره قانون اساسی صحبت شد. قرار شد چند نفری را پیشنهاد دهم که امام با حکمی، مامور بررسی اصلاح قانون اساسی کنند».
انگار آقای هاشمی بودند که صلاحیت افراد را مشخص میکردند و امام تنها نقش مکمل را ایفا میکرد و تنها با حکمی دستور میدادند نظرات وی اجرایی شود. این نقش پررنگ تا بدانجا بود که در بعضی مواقع وظیفه امام را هم ایشان به امام راحل گوشزد میکرد. وی در کتاب «بهسوی سرنوشت» در صفحه 463 روایتی را نقل میکنند که بسیار عجیب است. و دقیقا با شناختی که مردم از امام راحل داشتهاند در تضاد است. وی نوشته است:
«به زیارت امام رفتم مدت زیادی خدمتشان در اندرون نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده است. تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند، احتمال کنارگیری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست».
در این قسمت از خاطرات ایشان فارغ از لحن و ادبیاتی که بهکار بردهاند و در جای خود نیاز به کاوش و مداقه بیشتر دارد که چطور یکی از مسئولان نظام که مدعی است ارادت تام و تمام به امام دارند بگویند تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند یا درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست. گویی امام راحل صلاح کار خویش را نمیدانسته یا خدای نکرده در انجام وظیفه مرتکب قصوری شدهاند و احتیاج به تلنگری داشتهاند و آن کسی نبوده جز آقای هاشمی رفسنجانی که توانسته امام را متوجه اشتباه و قصورشان کند.
شناختی که ملت ایران از رهبر بزرگوارشان داشته و دارند این است که تنها به آنچه وظیفه شرعی و دینی خود میدانستند عمل میکردند و هیچگاه عزم راسخشان سست نشد و براساس تکلیف شرعی عمل کردند. با این وجود چهرهای که آقای هاشمی از حضرت امام ارائه میدهند چیزی جز این است که بوده است. باید توجه داشت، امام اولا در پی مطرح ساختن خود نبود تا بقیه فکر کنند تنها و تنها نظام اسلامی وابسته به سرانگشتان ایشان است و ثانیا حفظ نظام اسلامی برایشان در اولویت بود. و حضور کمترشان در عرصه مسائل جاری انقلاب از این بابت بود که مسئولان و تصمیم گیرندگان نظام رشد پیدا کنند تا در نبود ایشان مشکلی متوجه نظام اسلامی نشود.
از جمله نقدهایی که به خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی وارد میشود یکی این مورد است که به علت موجز بودن خاطرات و بیان ابهامآمیز ایشان مخاطب کنجکاو و مشتاق تحولات انقلاب عمدتا دانش و معلوماتی از خاطرات ایشان به دست نمیآورد و مطلب قابل ذکری به دانستههایش اضافه نمیشود. به طور مثال پیرامون بسیاری از جلساتی که با سران قوا و مسئولان نهادها و مراکز داشتهاند مینویسند: «امروز جلسه مهمی داشتم. آنان مشکلات را تشریح میکردند و پیشنهاداتی هم ارائه دادند. من هم رهنمودهایی به آنان ارائه دادم. در عین حال هم گفتم که میبایست شرایط عمومی کشور را هم مدنظر داشته باشند». در پایان هم آقای هاشمی مینویسند: جلسه طولانی اما مفید بود.
از این مطلب جز اینکه درمییابیم مسئولان مملکتی در جلساتی خدمت ایشان میرسیدند و مشکلاتشان را مطرح میکردند چه نکته دیگری خواننده دریافت میکند. یا به طور مثال در جای دیگری مینویسد: «فرماندهان قرارگاههای جنوب آمده بودند و مشکلات و مسائل جنگ را مطرح کردند». خب آن فرماندهان چه کسانی بودند و چه مشکلاتی در راه جنگ داشتند؟ باز هم هیچ اطلاعاتی در اختیار خواننده خود قرار نمیدهد و نهایتا میگوید: «به کمبود امکانات و برخی ناهماهنگیها با ارتش اشاره داشتند». یا مینویسند: «محسن رضایی به اتفاق رحیم صفوی و علی شمخانی آمدند به مجلس و توضیح دادند که چرا عملیات را مجبور شدهاند عقب بیندازند». بعد ادامه میدهند که البته من زیاد قانع نشدم.
مواردی که ذکر شد تنها نمونهای از سبک نوشتاری و خاطره گویی هاشمی است. این سبک خاطره گویی و در واقع کلی گویی مطالب اولا هیچ اطلاع و دانشی در اختیار مخاطب قرار نمیدهد و ثانیا مختصر یا مبهم نویسی در آینده این امکان را به وی میدهد که در مواقع ضروری تنها خودش بتواند مسائل را تبیین و تفسیر کند.
اشکال دیگری که به خاطرات مکتوب یا شفاهی هاشمی رفسنجانی وارد است و محل مناقشه میشود این است که ایشان عمدتا به مناسبتهای خاص و با اغراضی که برگرفته از ایدئولوژی وی است، از کسانی خاطره تعریف میکند که در قید حیات نیستند و صحت و سقم آنها را نمیتوان پرسید و به راحتی دریافت. آقای هاشمی در مراسم اختتامیه «همایش بزرگداشت بانوی انقلاب اسلامی» خانم خدیجه ثقفی، خاطرهای را از همسر امام نقل کرد که واکنشهای زیادی را بهدنبال داشت. وی با اشاره به انتخابات ریاستجمهوری سال 84 این انتخابات را از مصادیق آیندهنگری همسر امام خواند و با اشاره به ملاقات خویش با ایشان گفت: «واقعا یک موی بدنم راضی نبود که وارد انتخابات شوم و همه میدانستند نمیآیم. یک بار همسر امام مرا خواستند و گفتند که امام این انقلاب را به دست شما داد و شما میخواهید به دست چه کسانی بدهید و اصلا میدانید اینها کی هستند. پس از اظهارات همسر امام تکان خوردم و قبول کردم. پس از آن بود که برای حضور در انتخابات ثبت نام کردم».
بیان این خاطره سر و صداهای زیادی به دنبال داشت و عدهای له یا علیه ایشان موضع گرفتند. احمد توکلی از جمله افرادی بود که به خاطره گویی هاشمی رفسنجانی واکنش نشان داد و گفت: «یکی از مشکلات آقای هاشمی این است که مطالب خود را به کسانی مستند میکند که اکنون دیگر در قید حیات نیستند».
حجتالاسلام حمید روحانی رئیس بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر نیز در خصوص اظهارات هاشمی رفسنجانی گفت: «آقای هاشمی به قدری خاطرات ضد و نقیض، خلاف واقع و خلاف حقیقت بیان کرده است که دیگر نمیتوان حرف وی را معتبر دانست».
در مقابل هجمههایی که به آقای هاشمی شد خانواده امام به کمک وی شتافتند و زهرا مصطفوی دختر امام و لیلی بروجردی نوه امام راحل خاطره ایشان را تایید کردند و اذعان داشتند همسر امام این نکته را به وی گفتند.
بهطور کلی باید توجه داشت آقای هاشمی رفسنجانی پیرامون خاطراتی که مربوط به قبل از انقلاب و تا سال 1361 است بیشتر سعی در تبیین رخدادهای انقلاب دارد اما از سال 61 به بعد ایشان علاوه بر تشریح موجز و کلی جریانها بیشتر درپی تبیین عملکرد خودشان بودهاند. قبل از سال 61 ایشان تلاش دارد کلیت نظام و انقلاب را برای مخاطب بیان کند، لذا نگاه کلانتری نسبت به مسائل دارد اما به تدریج در خاطرات سالهای بعد میخواهد نقش خود را در روند موضوعات پیش آمده تبیین و روشن سازد و مخاطب را به حقانیت و درستی عملکرد خود قانع سازد. این رویه به راحتی در خاطرات ایشان قابل لمس است.
در جریان نامه برکناری آیتالله منتظری وی در کتاب بازسازی و سازندگی صفحه 13 چنین آورده است:
«فورا با آیات مشکینی، خامنهای و امینی برای مذاکره با امام به جماران رفتیم. ساعت نه و نیم شب رسیدیم. با اینکه امام معمولا شبها ملاقات نمیدادند، ما را پذیرفتند. آیتالله خامنهای و من درباره ترجیح حفظ آیتالله منتظری صحبت کردیم، امام با جدیت رد کردند. پیشنهاد شد که لحن نامه تعدیل شود، این را هم نپذیرفتند. درخواست شد از صدا و سیما پخش نشود، قبول نکردند. من پافشاری کردم، امام با مشاهده اشکهای من، گفتند که امشب صبر میکنند و پخش را به فردا میاندازند. قانع نشدم و با اندوه از خدمت امام مرخص شدیم. آقایان به منزل ما آمدند و تا ساعت دوازده شب درباره راهکارها مذاکره کردیم. فردای آن شب تلخ، هنگام طلوع فجر، فرستاده امام به منزل من آمد و گفت امام فرمودهاند فلانی دیشب با ناراحتی رفت. به او بگو که از انتشار نامه منصرف شدهام، نگران نباش».
رویه آقای هاشمی رفسنجانی در بیان خاطراتش به سمت و سویی سوق پیدا میکند که بهزعم ایشان هر فردی که کار صوابی انجام میدهد بنا به رهنمودهای وی بوده و از ایشان تاثیر پذیرفته است و چنانچه با نظر ایشان به هر دلیلی مخالفتی هم بشود به ناچار باید از دم تیغ تیز انتقادهای ایشان بگذرند. وی در صفحه 21 کتاب بازسازی و سازندگی میگوید:
«دفتر امور زنان هم به مسئولیت خانم شهلا حبیبی، کار را شروع کرد و مطالب خطبههای من در مورد حقوق و شخصیت زن، چراغ راهش بود. در دورانهای بعد، ترفیع سازمانی هم گرفت و باید از خدمات این نهاد هم تشکر کرد؛ اگر چه مرتجعانی هم بودند و هستند که به اسم اسلام مظلوم، کارشکنی کرده و میکنند».
سوالی که به ذهن خطور میکند این است که چه مرام و مسلکی به انسان اجازه میدهد بدون ذکر دلیل و برهان صرفا به خاطر اینکه دیگری مخالف نظرها و یافتههای ذهنی شخص است به راحتی مرتجع و کارشکن معرفی شوند. الا اینکه شخص خود را دانای کل و محیط به تمام امور بداند. در حقیقت بررسی مجموعه خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی این مطلب را به روشنی در اذهان متبادر میکند که میزان و ملاک درستی و نادرستی اعمال و تصمیمها شخص ایشان هستند و این دیگرانند که باید خود را با آقای هاشمی هماهنگ و همراه سازند
منبع: هفته نامه پنجره